تــــرنــــــــج

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست / بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

تــــرنــــــــج

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست / بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

توضیح وبلاگ برداشتـ ی است آزاد از دستـ نوشته دوست فیزیکـ یم که در عنوان وبلاگـ ش نوشت:" تناقضی به امید آلبرت و با طعم قهوه ی تلخ لبـ ریز از شکر در کافه: فلسفه، ریاضی و فیزیک"
در مورد رسم الـ خط این بلاگ هم لازم است بـ گویم که ایده جدانویسی را از نویسـ نده محبوب دوران دبیرستانـ م(رضا امیرخانی)گرفته ام، اگر بیشـ تر با بن های ( به معنی بن فکر کنید انتخاب هوشـ مندانه ای بوده) زبان فارسی آشنا شویم،واژه سازی برایـ مان راحت تر خواهد بود.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چای قندپهلو» ثبت شده است


سلام؛

برای شروع شاید بد نباشه که جانب امانت رو رعایت کنیم و متن شعری را که در عنوان وبـ لاگ آمده است رو بیاریم:

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست/ بگشای لب که قند فراوانم آرزوست/

ای آفتاب حسن برون آ دمی زابر/ کان چهره مشعشع تابانم آرزوست/

بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز/ باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست/

گفتی زناز بیش مرنجان مرا برو/ آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست/

وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست/ وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست/

این نان و آب و چرخ چو سیل است بی وفا/ من ماهی ام نهنگم عمانم آروزست/

یعقوب وار وا اسفاها همی زنم/ دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست/

والله، شهر بی تو مرا حبس می شود/ آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست/

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت/ شیر خدا و رستم دستانم آرزوست/

جانم ملول گشت زفرعون و ظلم او/ آن نور روی موسی عمرانم آرزوست/

زین خلق پر شکایت گریان شدم ملول/ آن های و هوی و نعره مستانم آرزوست/

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر/ کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست/

گفتند یافت می نشود جسته ایم ما/ گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست/

هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خُرد/ کان عقیق نادر ارزانم آرزوست /

پنهان ز دیده ها و همه دیده ها ازوست/ آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست /
خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز / از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست/

 گوشم شنید قصه ایمان و مست شد/ کو قسم چشم؟ صورت ایمانم آرزوست /

یک دست جام باده و یک دست جعد یار / رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست/

می گوید آن رباب که : مُردم ز انتظار / دست و کنار و زخمه ی عثمانم آرزوست/

من هم رباب عشقم و عشقم ربابیست/ وان لطفهای زخمه ی رحمانم آرزوست/

باقی این غزل را ای مطرب ظریف/ زین سان همی شمار که زین سانم آرزوست/

بنمای شمس مفخر تبریز! رو ، ز شرق/ من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست/

مولوی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۲ ، ۱۸:۵۸
تــــــرنــــــــــج